English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (1413 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
authentication U تعیین نشانی تعیین معرف کردن
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
quantitate U چندی چیزی را تعیین کردن
sexualize U جنس برای چیزی تعیین کردن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
state U تعیین کردن وقرار دادن
state- U تعیین کردن وقرار دادن
stated U تعیین کردن وقرار دادن
stating U تعیین کردن وقرار دادن
states U تعیین کردن وقرار دادن
designate U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out U شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designating U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designates U انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
approved data U سوابق و اطلاعاتی که میتوانندبرای تعیین مراحل تعمیرات یاتغییرات هواپیمای ویژهای بکارروند
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
duty assignment U واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
defaulted U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default U مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
blood type U تعیین کردن
blood group U تعیین کردن
identify U تعیین کردن
blood groups U تعیین کردن
blood types U تعیین کردن
identified U تعیین کردن
identifies U تعیین کردن
identifying U تعیین کردن
bound U تعیین کردن
fix U تعیین کردن
determine U تعیین کردن
slates U تعیین کردن
specifying U تعیین کردن
formulation U تعیین کردن
slated U تعیین کردن
fix on U تعیین کردن
determining U تعیین کردن
appoints U تعیین کردن
determines U تعیین کردن
appoint U تعیین کردن
fixes U تعیین کردن
appointe U تعیین کردن
slate U تعیین کردن
ascertian U تعیین کردن
specify U تعیین کردن
specifies U تعیین کردن
tell off U تعیین کردن
local option U اختیار تعیین چیزی درمحل
delimits U تعیین کردن حدود
admeasure U تعیین حصه کردن
predestine U قبلا تعیین کردن
locate U تعیین محل کردن
locating U تعیین محل کردن
located U تعیین محل کردن
locates U تعیین محل کردن
identifying U تعیین هویت کردن
delimited U تعیین کردن حدود
delimit U تعیین کردن حدود
clearance U تعیین صلاحیت کردن
delimiting U تعیین کردن حدود
identified U تعیین هویت کردن
prifixal U قبلا تعیین کردن
identifies U تعیین هویت کردن
identify U تعیین هویت کردن
fixes U تعیین کردن قراردادن
genealogize U تعیین نسب کردن
pegs U تعیین حدود کردن
quantifies U کمیت را تعیین کردن
rezone U از نومحدوده تعیین کردن
pin point U تعیین محل کردن
appraisal U تعیین قیمت کردن
appraisals U تعیین قیمت کردن
to fix quota U تعیین سهمیه کردن
peg U تعیین حدود کردن
quantified U کمیت را تعیین کردن
prifix U قبلا تعیین کردن
quantify U کمیت را تعیین کردن
abound O تعیین حدود کردن
fix U تعیین کردن قراردادن
quantifying U کمیت را تعیین کردن
predetermine U قبلا تعیین کردن
assessed U تعیین کردن بستن
state U تعیین کردن حال
assessing U تعیین کردن بستن
demarcates U تعیین حدود کردن
demarcated U تعیین حدود کردن
demarcate U تعیین حدود کردن
state- U تعیین کردن حال
stated U تعیین کردن حال
states U تعیین کردن حال
stating U تعیین کردن حال
demarcating U تعیین حدود کردن
assess U تعیین کردن بستن
assesses U تعیین کردن بستن
qualifies U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualify U تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
prescribing U نسخه نوشتن تعیین کردن
routes U مسیر چیزیرا تعیین کردن
route U مسیر چیزیرا تعیین کردن
prescribe U نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribed U نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribes U نسخه نوشتن تعیین کردن
subrogate U قائم مقام تعیین کردن
exact location U تعیین کردن محل دقیق نقاط
grant a period of grace U ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
appraising U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraises U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound U نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
appraised U تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
pressure cabin U بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است
authentication U تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry U تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
defined U تعیین کردن تعریف کردن
assign U ارجاع کردن تعیین کردن
assigned U ارجاع کردن تعیین کردن
defining U تعیین کردن تعریف کردن
define U تعیین کردن تعریف کردن
locates U تعیین کردن معلوم کردن
locate U تعیین کردن معلوم کردن
assigns U ارجاع کردن تعیین کردن
assigning U ارجاع کردن تعیین کردن
located U تعیین کردن معلوم کردن
limit U محدود کردن تعیین کردن حد
locating U تعیین کردن معلوم کردن
defines U تعیین کردن تعریف کردن
burned U کلمه رمز برای تعیین اینکه عامل مخفی اطلاعاتی در معرض کشف قرار گرفته یا قابلیت اعتمادبه او کم شده است
doctrine U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines U اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
air priorities committee U کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
radio fix U تعیین محل هواپیما یا ناو با استفاده ازگوش دادن به دو یا چندایستگاه فرستنده
plot U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted U تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
convoy routing U تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
assignment [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
assignation [of something] [to something] U تعیین [به چیزی] [از چیزی]
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
radar locating U تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
fix U نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fixes U نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
running fix U کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
collimate U موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
pursue U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursuing U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued U تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
predicated U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicating U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
lay U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
lays U قرار دادن طرح کردن مطرح کردن توط ئه چیدن
predicates U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
predicate U اطلاق کردن بصورت مسند قرار دادن مبتنی کردن
observers U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observer U گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
institutionalizing U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes U در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cartels U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel U اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
mount U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mounts U ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
put in U قرار دادن چیزی در
inserts U قرار دادن چیزی در چیزی
inserting U قرار دادن چیزی در چیزی
insert U قرار دادن چیزی در چیزی
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
embowel U در شکم چیزی قرار دادن
contained U قرار دادن چیزی در درون
contains U قرار دادن چیزی در درون
contain U قرار دادن چیزی در درون
setover U روی چیزی قرار دادن
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
dye analysis U [آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
intruders U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
superposition U قرار دادن چیزی روی چیزدیگر
positioned U قرار دادن چیزی در محل خاص
intruder U قرار دادن چیزی در چیز دیگر
position U قرار دادن چیزی در محل خاص
ammoniate U با امونیاک ترکیب کردن تحت تاثیر امونیاک قرار دادن تبدیل بامونیاک کردن
superimpose U قرار دادن چیزی در بالای چیز دیگر
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com